مهریه از منظر روایات
مهریه، یکی از حقوق قانونی و شرعی زن بعد از خواندن صیغه عقد است. عرف جامعه و هم چنین شرایط اقتصادی مرد نقشی تعیین کننده در میزان تعیین مهریه دارند.
در گفتار ائمه (علیهم السلام) توصیه هایی درباره مهریه به زنان و مردان شده است که در مقاله زیر به برخی از آنها شاره می شود
خطبه حضرت جواد (علیه السلام) هنگام تزویج دختر ماءمون
((سپاس خدا را برای اقرار به نعمتهایش، ولا اله الا الله برای اخلاص در یگانگیش، و درود بر محمد بهترین انسانها و بر برگزیدگان خاندانش (ائمه (علیه السلام)). یکی از احسان های خداوند بر مردم آن است که به وسیله حلال از حرام بی نیازشان کرد و فرمود: ((برای جوانان و دختران صالح خود ازدواج کنید که اگر فقیرند خداوند به فضل خود بی نیازشان سازد که خداوند وسعت دهنده و داناست ))سپس ((محمد بن علی بن موسی ))، ام الفضل دختر عبد الله ماءمون را نکاح می کند، و مهر او را به اندازه مهر جده اش فاطمه (علیها السلام ) قرار می دهد که عبارت است از پانصد درهم، یا امیرالمؤمنین به این مهر دختر را به من تزویج می کنی؟ )) ماءمون گفت: آری او را به ازدواج شما در آوردم و نکاح را قبول کردم و بدان راضی و خشنودم.
از امام ششم (علیه السلام): هر که دختری را بگیرد و قصد دادن مهرش را نداشته باشد، در نزد خداوند زناکار است.
از امیر مؤمنان (علیه السلام): مهمترین شرطی که باید وفا شود مهری است که زنان را به آن به خود، حلال کرده اید و سنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در مهر پانصد درهم است، و هر که بر سنت بیفزاید آن را رد کرده است و اگر از پانصد درهم یک درهم یا بیشتر را به زن بپردازد و بعد با وی آمیزش کند دیگر چیزی به گردن مرد نیست و زن فقط مالک همان است که قبلا دریافت کرده است، هر مقدار از مهر که زن به ذمه مرد پذیرفته از مال مرد در زمان حیات و هم بعد از مرگ باید داده شود، و بهتر است که ورثه آنچه را که زن در حیات خود از شوهر مطالبه نکرده است مطالبه نکنند، و هر چه زن قبل از دخول از مرد نقد گرفته همان صداق او باشد. و علت اینکه مهر السنه پانصد درهم شده آن است که خداوند برخود واجب کرده که اگر مؤمن صد بار تکبیر و صد بار تسبیح، و صد بار تهلیل لا اله الا الله و صدبار حمد، و صدبار بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آلش درود فرستد و بعد بگوید: ((خداوندا! و همان اذکار را مهر او قرار دهد، و چون مردی دخترش را به ازدواج کسی در آورد نباید مهر او را بخورد.
در امالی سید ابی طالب هروی از حضرت زین العابدین (علیه السلام): پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام تزویج فاطمه (علیها السلام ) به علی (علیه السلام) چنین خطبه خواند: ((سپاس خدایی را که به واسطه نعمتهایش ستایش می شود و به واسطه قدرتش پرستش می گردد، به واسطه سلطنتش اطاعت می شود و به واسطه هیبت و عذابش ترسیده، و به عنایاتش رغبت و دلبستگی پیدا می شود، فرمانش در آسمان و زمین جریان دارد. سپس خداوند عزوجل مرا فرموده است که فاطمه (علیها السلام ) را به ازدواج علی در آورم و اینک او را به چهار صد مثقال نقره اگر علی به این مقدار راضی باشد به ازدواج وی در می آورم )) سپس طبقی از خرما طلبید و فرمود: بر دارید، در این بین علی (علیه السلام ) وارد شد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) لبخندی به رویش زد، و فرمود: یا علی می دانی که خداوند به من امر کرده است که فاطمه را به چهار صد مثقال نقره اگر راضی باشی به عقد تو در آورم و من چنین کردم. علی (علیه السلام) فرمود: راضی هستم از طرف خدا و رسول او. پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند پریشانی شما را بر طرف، و سعادتمندتان سازد، و به شما برکت دهد، و از شما نسل فراوان و پاکی برآرد.
و از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): خداوند پریشانی شما را بر طرف کند، و خوشبخت سازد، و برکت به شما عنایت کند، و ذریه پاک و فراوان به شما مرحمت فرماید.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به زید بن حارثه زینب دختر جحش را ازدواج کردم، و ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب را به نکاح مقداد در آوردم، تا بدانید که شریفترین شرفها، اسلام است.
جابر بن عبد الله: چون پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه را به علی داد، جمعی از قریش خدمت حضرت رسیدند و گفتند: دخترت را با مهری ناچیز، به نکاح علی (علیه السلام) در آوردی؟
حضرت فرمود: من تزویج نکردم بلکه خدا فاطمه را در شب معراج من به نکاح علی (علیه السلام) در آورده در نزد سدره المنتهی به من وحی کرد که من نثار کنم، و من گهرهایی بر حور العین نثار نمودم و حوران آن نثارها را به همدیگر هدیه دهند و بدان افتخار نمایند، و گویند این نثارهای عروسی فاطمه (علیها السلام ) است. و در شب زفاف بر مرکب شهبا نشست و به فاطمه گفت: سوار شو، و به سلمان دستور داد، که عنان مرکب را بگیرد و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را از دنبال آن را می راند، در بین راه صدایی سخت شنید، وقتی نظر کرد، دید جبرئیل یا هفتاد هزار فرشته و میکائیل با هفتاد هزار دیگر آمده اند، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید برای چه به زمین آمده اید؟ گفتند: برای بدرقه فاطمه (علیها السلام ) تا حجله و خانه شوهر، و جبرئیل و میکائیل و ملائکه، تکبیر گفتند و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تکبیر گفتند و از آن شب تکبیر گفتن برای عروسی ها سنت گردید.
از امام صادق (علیه السلام): عروسی را در شب قرار دهید و در روز اطعام نمایید.
منبع : حوزه نت
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}